اقتصاد و آموزش و پرورش
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.

70000 تومان

70000 تومان

80000 تومان


اقتصاد و آموزش و پرورش
نوشته شده در دو شنبه 4 ارديبهشت 1396
بازدید : 70
نویسنده : کاما24

 

مقدمه

آموزش و پرورش از گذشته تا حال به عنوان یک پدیده ی اجتماعی اثر گذار در تحقق اهداف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نقش مؤثری ایفا کرده است. یکی از اهداف رسمی و اساسی آموزش و پرورش آماده کردن افراد برای زندگی آینده از طریق یادگیری مؤثر و مفید است. در این روزگار که فناوری اطلاعات و گسترش و پیشرفته شدن صنایع و ماشین آلات به سرعت در جریان است، نیاز است تا شیوه های آموزشی با نیازهای جامعه هماهنگ شوند.

در این عصر که علوم وفنون مختلف پیوسته رو به پیشرفت دارند، لازم است تا جوانان به آگاهی ها و مهارت های بیشتری در خصوص آنها دست یابند. جوانان امروز قرار است در دنیایی به شدت ماشینی زندگی کنند و همین امر، ضرورت توسعه ی مدارس فنی و حرفه ای و کاردانش را بیشتر می نماید. چنین مدارس و آموزشگاه هایی مسئولند تا نیروی متخصص و فنی تربیت کنند. از این روست که آموزش و پرورش باید مسئولیت های اقتصادی و اجتماعی بیشتری را به عهده گیرد. سرمایه گذاری در آموزش و پرورش به رفع  بحران های اقتصادی و اجتماعی کمک شایانی می کند.

کشوری که در حال اجرای برنامه های توسعه است به نیروی کار آموزش دیده و متخصص نیاز دارد و وظیفه ی آموزش و پرورش کشف استعدادهای جوانان و بارور نمودن آنهاست. به این خاطر است که علت موفقیت انقلاب صنعتی در کشورهای غربی را ایجاد مراکز تحقیقاتی و پژوهشی می دانند؛ زیرا این مراکز   بودجه ی لازم را در اختیار جوانان مستعد و خلاق قرار می دهند. آنها نیز به دستاوردهای عظیم علمی و تکنولوژی دست می یابند و بدین ترتیب گامی بزرگ در اقتصاد جامعه ی خود بر می دارند.

سرمایه گذاری در آموزش و پرورش و تربیت نیروی انسانی یک سرمایه گذاری بلند مدت محسوب      می شود؛ زیرا تا زمان بهره برداری، مدت زمان زیادی لازم است. در هر صورت سرمایه گذاری در آموزش و پرورش از جنبه های زیادی سود آور است که برخی از آنها عبارتند از:

1.                 نگرش های سنتی و خرافی جای خود را به نگرش های علمی می دهند.

2.                 به افراد کمک می کند تا افکار خود را سامان دهند و بتوانند به انتخاب های بهتر بپردازند.

3.                 موجب افزایش توانایی افراد در ابداعات و نوآوری ها می شود.

4.                 به لحاظ روحی و روانی موجب تغییر نگرش به زندگی می شود.

5.                 شرایط فرهنگی جامعه را بهبود می بخشد و به کاهش و کنترل رشد جمعیت کمک می کند.

 توجه به آموزش و پرورش اثرات مثبتی در اقتصاد کشور بر جای خواهد گذارد:

1.                 کاهش میزان باروری- فرزند کمتر زندگی بهتر ( کاهش هزینه های اولیه- ثانویه)

2.                 کاهش هزینه های بهداشت و درمان.

3.                 افزایش نرخ سرمایه گذاری و پس انداز ( کم شدن رشد نقدینگی، استفاده از سرمایه های اندک در     

          توسعه ی اقتصادی ).

4.                 توجه به اقتصاد خانوار.

از نظر اقتصادی، زمانی که آموزش و پرورش پس از طی یک دوره ی طولانی آموزشی یک صنعت کار یا یک مخترع عالی تحویل جامعه می دهد، تمامی هزینه های صورت گرفته به منظور تربیت نیروی انسانی جبران می شود. در واقع، نوآوری موجب توسعه ی اقتصادی می شود. هرچه نوآوری ها بیشتر باشد، آهنگ رشد اقتصادی جامعه بیشتر می شود. هرچه رشد اقتصادی بیشتر شود، منابع و امکانات بیشتری به نظام آموزشی و مدارس تخصیص می یابد و باز این منابع در جهت تربیت نیروی انسانی کارآمد به کار گرفته خواهند شد و این چرخه به همین صورت ادامه می یابد. لذا تقویت و ترویج فرهنگ و روحیه ی پژوهشی در میان افراد جامعه خصوصا جوانان موجبات کشفیات علمی را در زمینه های صنعتی، پزشکی، آموزشی و ... بیش از پیش فراهم می آورد و در نهایت به رشد اقتصادی می انجامد.

 

آموزش و پرورش چیست؟

با نگاهی به نسل های هر جامعه خواهیم دید که در هر جامعه، سه نسل وجود دارد. اولین نسل، نسلی است که در مرحله ی کودکی و نوجوانی به سر می برد و از نظر توانایی فکری و جسمی و مهارت های ذهنی و عملی به آن مرحله از رشد نرسیده است که وارد حوزه های اندیشه و عمل شود. نسل دوم، نسلی است که سن 20تا 60 سال را می گذراند. آنها افرادی هستند که در بخش ها و سازمان های مختلف جامعه مشغول به کارند. سومین نسل، نسلی است که سال های فعالیت و خدمت خود را پشت سر گذاشته و دوران بازنشستگی و سالمندی را می گذراند. این سه نسل در تمامی جوامع به صورت طبیعی کنار هم بوده و هستند؛ ولی همیشه نسل اول، یعنی نسل کودک و نوجوان با گذشت زمان به نسل بالغ تبدیل می شود و به تدریج جای نسل دوم را در امور کشوری و تصمیم گیری می گیرد. این نسل به محض بلوغ، عهده دار    اداره ی جامعه خواهد شد و در بخش هایی همچون صنعت، کشاورزی، ارتش، خدمات اقتصادی، بهداشتی و مانند این ها مشغول به کار می شود. از آنجا که اشتغال در این امور نیازمند تخصص و مهارت های کافی است، بخش مهمی در هر جامعه وجود دارد که وظیفه اش آماده نمودن کودکان و نوجوانان جامعه برای آینده است. این بخش همان " آموزش و پرورش" است. کار آموزش و پرورش بر آوردن نیازهای فوری و روزمره ی بشر همچون آب و غذا و ... نیست؛ بلکه باید کودکان و نوجوانان را برای ورود به جامعه در آینده آماده نماید.

با توجه به اهمیت و وظیفه ی خطیری که به عهده ی نهاد آموزش و پرورش می باشد، در ابتدا باید به تعریفی جامع از آن پرداخت. البته در مکاتب و نظام های مختلف، تعاریف متفاوتی از آموزش و پرورش شده است. بعضی می گویند که آموزش و پرورش باید نیازهای پرورشی فرد را برآورد، بعضی جنبه های آموزشی و دیگران هدف های اجتماعی را مورد تأکید قرار می دهند.

بعضی تعاریف از آموزش و پرورش بدین قرارند:

"آموزش و پرورش عبارت است از سرمایه گذاری انسانی و مادی و سازماندهی و برنامه ریزی نسل بالغ و فعال جامعه به منظور آماده ساختن نسل کودک و نوجوان برای اداره ی فردای جامعه." ( حاضری و حداد عادل، 1367 ، ص 146 )

البته این تعریف، معرف آموزش و پرورش رسمی است. آموزش و پرورش را می توان در معنای    وسیع تر نیز چنین تعریف کرد: " آموزش و پرورش، انتقال سنت ها و آداب و رفتار و مهارت و فرهنگ یک جامعه به افراد و اعضای جوان تر است. " ( همان منبع )

" آموزش و پرورش فرایندی نظام دار است که به قصد رشد انسان به تولید دانش می پردازد."         ( متوسلی و آهنچیان، 1386 ، ص 22 )

چون پایه و اساس آموزش و پرورش، اقتصاد است در این تعریف عبارت تولید دانش به کار رفته است. بر اساس این تعریف می توان گفت آموزش و پرورش صنعتی است که به تولید چنین محصول ارزشمندی می پردازد.

" آموزش و پرورش فعالیتی است مداوم، جامع و برای همه، برای رشد و تکامل انسان، غنای فرهنگ و تعالی جامعه." ( فیوضات، 1388 ، ص 20 )

در این تعریف، جامع یعنی اینکه تمام چیزهایی را که برای رسیدن به کمال فردی و جمعی لازم است در بر می گیرد و انسان کامل می پروراند. به عبارت دیگر آموزش و پرورش باید تمامی نیازهای فردی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بشر را برآورده سازد.

علت تفاوت در تعاریف آموزش و پرورش، اختلاف بینشی است که در جوامع مختلف نسبت به انسان کامل وجود دارد. هر جامعه ای نسل آینده را آن طور که خود دوست دارد، تربیت می کند. به عنوان مثال اگر جامعه فضایل اخلاقی را ملاک انسان ایده آل بداند، آموزش و پرورش خود را به گونه ای سازمان       می دهد تا به این هدف برسد. اگر جامعه رفاه مادی و اقتصادی را معیار سعادت انسان بداند، نسل های خود را به گونه ای تربیت می کند تا بتوانند به رفاه دست یابند و خود را از نظر مالی به بهترین صورت ممکن تأمین نمایند.

همان طور که ذکر شد یکی از نیازهای بشر که می تواند توسط آموزش و پرورش تأمین شود نیاز اقتصادی است. تأمین نیازهای اقتصادی بدین معناست که آموزش و پرورش باید کارایی و بهره وری نیروی انسانی را به گونه ای بپروراند تا افراد بتوانند در زندگی خود به رفاه و آسایش برسند و محیط زندگی خود را به لحاظ مادی بسازند.

البته علم و دانشی که بتواند توانایی ها و مهارت های انسان را افزون نماید فقط در مدرسه فراگرفته نمی شود؛ بلکه بسیاری از مؤسسه های رسمی چون آموزشگاه های زبان خارجه و کامپیوتر نیز می توانند در این مهم نقش بسزایی ایفا نمایند.

مفهوم علم اقتصاد

اقتصاد در مفهوم کلی علمی است که انسان به واسطه ی آن و با استفاده از اصول اقتصادی به اداره ی منابع و امکانات می پردازد به گونه ای که از میزان مشخصی از منابع حداکثر رضایت کسب شود و یا اینکه میزان مشخصی از رضایت از کمترین مقدار منابع موجود به دست آید. ( متوسلی و آهنچیان، 1386 )

واضح است که تقریبا تمامی فعالیت های اجتماعی که انسان انجام می دهد به گونه ای با جنبه های مالی و اقتصادی همراه هستند. بسیاری از این گونه فعالیت ها ناشی از امور اقتصادی اند و بسیاری دیگر به نتایج اقتصادی ختم می شوند. از این رو مسأله ی اقتصاد به طور جدی در جامعه مطرح است و نمی توان آن را نادیده انگاشت؛ که اگر چنین شود زیان های جبران ناپذیری به بار خواهد آمد. لذا اقتصاد و بهره وری همیشه در برنامه ریزی ها و تهیه و تدوین استراتژی ها برای نهادها و سازمان های دولتی و خصوصی مورد توجه بوده و می باشند.

مطالعه و بررسی علم اقتصاد بر اساس متغیرهای اقتصادی از زمان آدام اسمیت[1] و انقلاب صنعتی آغاز شد. در این زمان بود که امور مربوط به تولید و توزیع نسبت به گذشته پیچیده تر شدند. علم اقتصاد با دو موضوع " علایق" و" منابع" مواجه است. از آنجا که علایق به امور روحی و روانی مربوط است، پس اقتصاد به انسان مربوط می شود. چون منابع از مواد ساخته می شوند، پس اقتصاد به طبیعت هم مربوط می شود. در حقیقت علم اقتصاد می کوشد تا نشان دهد چطور می توان با کمترین منابع و سعی و تلاش، بیشترین محصول را تولید نمود به صورتی که رضایت و نیازهای افراد و جامعه برطرف شود.

یکی از تعاریفی که از اقتصاد شده این است که: " علم اقتصاد عبارت از بررسی روش هایی است که بشر با وسیله یا بدون وسیله ی پول، برای به کار بردن منابع کمیاب تولید، به منظور تولید کالاها و خدمات در طی زمان، و همچنین برای توزیع کالاها و خدمات بین افراد و گروه ها در جامعه، به منظور مصرف در زمان حال و آینده انتخاب می کند. " ( متوسلی و آهنچیان، 1386 ، ص 20 )

براساس این تعریف می توان گفت چون منابع کمیابند، انسان باید بتواند به روش هایی برای استفاده از آنها به منظور تولید محصولات دست یابد که از نظر اقتصادی به صرفه باشند. یعنی استفاده از حداقل منابع در کوتاه ترین زمان ممکن و تولید حداکثر محصول با بالاترین کیفیت.

فعالیت های اصلی اقتصادی در هر جامعه به دو قسمت تقسیم می شود: تولید و مصرف. بر اساس همین تقسیم بندی، کارگزاران اقتصادی نیز به دو دسته ی کلی تقسیم می شوند: تولید کنندگان و مصرف کنندگان. ( روزبهان، 1386 )

همان طور که پیشتر ذکر شد، نسل کودک و نوجوان که در حال آموزش دیدن است و به ارائه ی خدمت یا تولید کالایی نمی پردازد، جزء مصرف کنندگان و نسل جوان ومیان سال که به طرق مختلف و در جاهای گوناگون در حال خدمت است، جزء تولیدکنندگان محسوب می شوند.

به طور کلی می توان گفت که علم اقتصاد به بحث درباره ی روابط مالی و همکاری تجاری در تأمین نیازهای انسان ها با یکدیگر می پردازد و ارزش انسان ها را به عنوان عامل تولید مورد توجه قرار می دهد.

آموزش و پرورش؛ کالای مصرفی یا سرمایه گذاری؟

آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد رسمی اجتماعی وظایفی به عهده دارد که برخی از آنها بدین قرارند:

1.                       از نظر اجتماعی، پرورش انسان مسئول و حساس نسبت به وقایع و تحولات اجتماعی

2.                       از نظر فرهنگی، پرورش انسان آگاه و آشنا به معارف مورد نیاز بشر

3.                       از نظر جسمی، پرورش انسان سالم

4.                       از نظر انسانی، تربیت انسانی که به هم نوع خود احترام می گذارد.

5.                       از نظر فطری، پرورش انسان خودآگاه و خداجو

6.                        از نظر اقتصادی، پرورش انسان مولد

اگر آموزش و پرورش مصرفی باشد موجب پالایش ذوق و استعداد افراد می شود و تنها موجبات خرسندی آنها را فراهم می آورد. اگر فقط این رضایت را در زمان حال تولید کند و با گذشت زمان از بین برود، مصرفی است. در صورتی که آموزش و پرورش را مصرفی بدانیم باید در شرایط بحران اقتصادی مقدار آن کاهش پیدا کند.

اگر آموزش و پرورش سرمایه گذاری محسوب شود منجر به افزایش تولید و شکوفایی استعدادها     می شود، پس در هر شرایطی می بایست گسترش یابد. اگر با افزایش مهارت موجبات افزایش درآمد افراد را فراهم آورد، سرمایه گذاری به حساب می آید.

در نظریه های اقتصادی قدیم، آموزش و پرورش را به مانند یک کالای مصرفی در نظر می گرفتند و نقش آن را در تولیدات اقتصادی تنها از این منظر که در نیروی کار تأثیر می گذاشت، مورد توجه قرار      می دادند. البته صاحب نظران حوزه ی آموزش و پرورش و نیز اقتصاددانان به بررسی های خود در این زمینه ادامه دادند. برخی از آنها به این نتیجه رسیدند که آموزش و پرورش به لحاظ سود و بهره ی اقتصادی، هم زود بهره است و هم دیر بهره؛ هم یک کالای مصرفی است و هم سرمایه.

لذت و رضایتی که در حین تحصیل به دست می آوریم، زود بهره و از نظر اقتصادی مانند کالای مصرفی است. از طرف دیگر، دانش و مهارتی که از راه تحصیل کسب کرده ایم از بین نمی رود؛ بلکه ذخیره می شود و زمانی که به کاری مشغول شدیم، نتیجه اش را می بینیم. از این منظر دیر بهره است و       سرمایه گذاری به شمار می آید. ( فیوضات، 1388 )

برخی از اندیشمندان حوزه ی علوم تربیتی نگرانند که مبادا تأکید بر بازده ی اقتصادی آموزش و پرورش، باعث شود که هدف های انسانی و اجتماعی آن نادیده گرفته شود. باید دانست که هدف های این چنینی آموزش و پرورش بسیار برتر از بازده ی اقتصادی آن است و همواره باید آنها را در اولویت قرار داد.

تعریف اقتصاد آموزش و پرورش و اهداف آن

آموزش و پرورش و اقتصاد به یکدیگر وابسته و پیوسته اند. هر اندازه میزان در آمد ملی کشور بیشتر و کشور از لحاظ اقتصادی قوی تر باشد، می تواند به آموزش و پرورش منابع و بودجه ی بیشتری تخصیص دهد. در نتیجه توسعه ی اقتصادی موجب توسعه ی نیروی انسانی، افزایش بهره وری نیروی کار، گسترش اختراعات و ابداعات می شود که محصول سطوح متفاوت آموزش و پرورش هستند. هر اندازه که سطح آموزش و پرورش کشور بالاتر رود باعث می شود تا میزان دانسته ها و مهارت ها و منابع انسانی کارآمد افزایش یابد. این افزایش آگاهی و فنون موجب افزایش بهره وری افراد می شود و رشد اقتصاد کشور را تسریع خواهد کرد.

براساس چنین رابطه ی متقابلی مفهوم اقتصاد آموزش و پرورش به میان آمد. اقتصاد آموزش و پرورش قصد دارد تا علت توجه به امور و حدود اقتصادی را در تصمیم گیری های آموزش و پرورش معین کند و بدین گونه نحوه ی استفاده ی صحیح از منابع را برای دست یافتن به بهترین نتایج مشخص نماید. هدفش، تعیین کارآمدی نظام آموزشی و ارائه ی راه کارهایی به منظور ارتقاء سطح آن است.

با توجه به تعاریف گوناگونی که از علم اقتصاد شده است، می توان اقتصاد آموزش و پرورش را چنین تعریف کرد: " اقتصاد آموزش و پرورش شاخه ای از علم اقتصاد است که کاربرد صحیح منابع را در آموزش و پرورش بررسی می کند و به تحقق هدف های نظام آموزشی به اقتصادی ترین وجه یاری می رساند."          ( متوسلی و آهنچیان، 1386 ، ص 41 )

تمام برنامه ریزی هایی که دولت ها در جوامع مختلف در زمینه ی مسائل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، تحقیق و توسعه و خصوصا برنامه ریزی آموزشی انجام می دهند بر پایه ی اقتصاد است. کشورهای فقیر به علت ضعف در اقتصادشان در زمینه های آموزشی، تربیتی، بهداشتی، بیکاری، سطح پایین بهره وری، وابستگی به بیگانگان و فشارهای جمعیتی با مشکلات گسترده ای مواجه هستند. امروزه کشورهایی که از بنیان اقتصادی محکمی برخوردارند، می توانند در برنامه ریزی آموزشی اقدامات اساسی انجام دهند. در برنامه ریزی های آموزشی از همان ابتدا باید پیامدها به خوبی برنامه ریزی شوند و درون دادها صریحا و با فرایندی مناسب به کار گرفته شوند، در این صورت حاصل کار از نظر اقتصادی با ارزش خواهد بود. اگر سرمایه گذاری در آموزش و پرورش صورت پذیرد و زمانی که پیامدها ایجاد شدند کمیت و کیفیت لازم را نداشته باشند، بدین معناست که سرمایه گذاری در نظام آموزشی بازده ی لازم را نداشته است. ( خلیلی شورینی، 1382 )

 

 

فواید اقتصاد آموزش و پرورش

1.      بهره گیری از منابع کمیاب: اقتصاد آموزش و پرورش کمک می کند که از منابع و امکانات موجود مانند وقت معلمان و دانش آموزان، فضا، تأسیسات و تجهیزات آموزشی و . . . حداکثر بهره کسب شود و      راه های دیگری را که می توان از طریق آنها امکانات بیشتری را به نظام آموزشی اختصاص داد، جستجو می نماید.

2.      ابزاری برای برنامه ریزی: اقتصاد آموزش و پرورش به محاسبه ی هزینه ها و منافع حاصل از آموزش در رشته ها و مقاطع تحصیلی متفاوت می پردازد و از این طریق به دست اندرکاران برنامه ریزی های آموزشی کمک می کند تا بدانند در کدامین قسمت باید سرمایه گذاری بیشتری انجام دهند. این دانش، برنامه ریزی نیروی انسانی را نیز از راه محاسبات آسان می نماید.

3.      جامعه را با تحولات سریع صنعت و رشد فناوری همگام می کند: به دلیل گسترش فناوری و صنعت در جوامع و پیدایش مشاغل و تخصص های جدید، به نیروی انسانی آموزش دیده نیاز است؛ لذا اقتصاد آموزش و پرورش با مهیا کردن نیروی انسانی متخصص در حوزه های مختلف به رشد بیش از پیش جوامع کمک می کند.

به طور کلی اقتصاد آموزش و پرورش به دنبال این است که در آمد و ثروت ملی در میان افراد جامعه به صورت عادلانه تری توزیع و تقسیم شود و همگان بتوانند از آموزش های لازم در زمینه ی کاری خود برخوردار گردند و از این طریق درآمد خود و جامعه را افزون کنند.

تاریخچه ی اقتصاد آموزش و پرورش

در طی سال های قبل از دهه ی 1950 میلادی، دانش اقتصاد بیشتر به جنبه های مادی و معیارهای قابل اندازه گیری در تولید و توزیع محصول توجه داشت. این امر موجب شده بود تا مفهوم " سرمایه ی انسانی" در ادبیات اقتصادی آن دوران مورد غفلت واقع شود. در آن زمان، اقتصاددانان بیشتر به این موضوع می پرداختند که حاصل تولید، چگونه باید در میان نیروی کار، سرمایه، زمین و منابع طبیعی توزیع شود. آنها در تجزیه و تحلیل های اقتصادی خود به این واقعیت که افراد از نظر توانایی با یکدیگر متفاوتند، توجهی نداشتند. بعد از دهه ی 1950 ، به تدریج به این موضوع توجه شد که سرمایه گذاری های آموزشی با ایجاد مهارت و تخصص در نیروی کار باعث تغییرات کیفی در آنها می شود و کم کم مفهوم سرمایه ی انسانی در تحلیل های اقتصادی جای خود را پیدا کرد.

تمامی اندیشمندان علم اقتصاد قبول دارند که آموزش، توانایی های فردی را ارتقا می دهد و بهره وری نیروی کار را زیاد می کند. آموزش از یک طرف قدرت تولید افراد را زیاد می کند و از سوی دیگر توانایی آنها را در دستیابی به در آمد افزایش می دهد. آموزش حتی زمینه ی توزیع عادلانه تر درآمدها را ممکن        می سازد. آموزش موجب کنترل رشد جمعیت می شود. آموزش بر رفتار فرد تأثیر می گذارد و در او     ارزش ها و نگرش های مثبتی را ایجاد می کند.

اقتصاد آموزش و پرورش شاخه ای از علم است که تاریخ آن به طور رسمی به اوایل دهه ی 1960 میلادی باز می گردد. پیش از این تاریخ نیز به این موضوع پرداخته شده بود، چنان که می توان گفت اولین بار آدام اسمیت در کتاب معروف خود با نام ثروت ملل در سال 1776 به آن پرداخته بود. اقتصاددانان مشهوری چون استرامیلین و والش نیز در نیمه ی نخست قرن بیستم به گسترش این رشته کمک بسیاری نمودند.

اقتصاد آموزش و پرورش با موضوعاتی از جمله برنامه ریزی نیروی انسانی، پیش بینی نیروی انسانی متخصص، اقتصاد بازار کار، نظریه های رشد اقتصادی، آموزش های فنی و حرفه ای، برنامه ریزی آموزشی و نیز با انواع تحلیل ها از جمله تحلیل هزینه- فایده، تحلیل اثر بخشی هزینه و تحلیل داده- ستانده ارتباط دارد.

گسترده بودن روابط میان اقتصاد آموزش و پرورش و موضوعات مذکور موجب گردیده است تا بسیاری از اقتصاددانان در این باره نظر دهند. دیدگاه های موجود در باب اهمیت اقتصادی آموزش را می توان به سه دسته ی دیدگاه های اقتصاد دانان کلاسیک، نئو کلاسیک و معاصر تقسیم نمود. بیشترین پیشرفت اقتصاد آموزش و پرورش و کاربرد مفهوم سرمایه ی انسانی مدیون اشخاصی نظیر سیمون کوزنتس[2]، تئودور شولتز[3]، ژاکوب مینسر[4] و گری بکر[5]، اقتصاددانان سرشناس آمریکایی بین سال های 1960 تا 1990 است.

دیدگاه های اقتصاد دانان کلاسیک درباره ی اهمیت اقتصادی آموزش

آدام اسمیت که از سرشناس ترین اقتصاد دانان کلاسیک است، معتقد است افراد از طریق آموزش تواناتر می شوند و این توانایی موجب می شود هم خودشان و هم جامعه شان به درآمد بیشتری دست یابند. از نظر او آموزش افراد نوعی سرمایه گذاری در آنهاست؛ زیرا کسب دانش مستلزم صرف هزینه هایی است و این هزینه ها به مانند سرمایه هستند نه کالای مصرفی و آموزش افراد موجب کشف و بارور شدن استعدادهای نهفته در آنها می شود. افراد آموزش دیده همچون سرمایه هایی هستند که قدرت تولیدشان افزایش یافته و به بهره وری بیشتر می رسند. او معتقد بود که آموزش به افراد تخصص های لازم را می دهد تا در هنگام تقسیم کار هر کس بر اساس تخصص خود شغلی را برگزیند که از عهده اش بر می آید. وی اعتقاد داشت هزینه های صورت گرفته در بخش آموزش از منافع آن کمتر می باشد. ایجاد رقابت میان مدارس و دانشگاه ها و نیز تفاوت حقوق میان معلمان و استادان را عامل بهبود کار آنها می دانست. با آموزش عمومی کودکان به صورت اجباری و با هزینه های دولتی موافق بود و تأکید داشت خانواده های ثروتمند خود بایستی هزینه های آموزش کودکانشان را به طور کامل بپردازند.

دیوید ریکاردو[6] و رابرت مالتوس[7] هر دو بر این عقیده بودند که پیشرفت اقتصادی تنها از این دو راه امکان پذیر است: 1. کاهش جمعیت    2. افزایش سرمایه.   

آن دو معتقد بودند که آموزش و پرورش از طریق فرهنگ سازی و ایجاد آینده نگری در افراد در کاهش و کنترل جمعیت تأثیر بسزایی دارد.

استوارت میل[8] بر آموزش فرزندان طبقه ی کارگر تأکید داشت. وی می گفت که از این طریق        می توان در کارگران تحول ایجاد کرد و بر قدرت تولید آنها افزود. اعتقاد داشت آموزش افراد موجب می شود آنها در تصمیم گیری ها به درستی عمل کنند و به مسائل با دیدی واقع بینانه بنگرند. آموزش ابتدایی را برای همه ی کودکان و آموزش متوسطه را برای جوانان با استعداد اجباری و راه تأمین بودجه ی لازم را از طریق اخذ مالیات می دانست.

اقتصاددانان کلاسیک، آموزش و پرورش عمومی را برای تمام افراد ضروری می دانستند؛ زیرا معتقد بودند تنها از این راه است که می توان شهروندانی آگاه، دانا و توانا داشت و جامعه ای آزاد و مرفه برپا نمود.

دیدگاه های اقتصاد دانان نئوکلاسیک درباره ی اهمیت اقتصادی آموزش

فن تیونن[9] اعتقاد داشت هر عضو جامعه توانایی های خاصی دارد که می تواند از آنها در جریان تولید استفاده کند و از این نظر ارزش اقتصادی دارد. وی می گفت جامعه ای که افراد تحصیل کرده ی بیشتری دارد می تواند با استفاده از مواد اولیه ی مشخصی نسبت به جامعه ای که افراد تحصیل کرده ی کمتری دارد، محصول بیشتری تولید و عرضه نماید.

جی، آر، والش[10] در مطالعات خود به این نتیجه رسید که جامعه و خانواده به خاطر کسب درآمدهای بیشتر در جوانان سرمایه گذاری آموزشی می کنند. او مهمترین بخش هزینه های آموزشی را هزینه ی       " فرصت های از دست رفته[11]" و " درآمدهای صرف نظر شده[12]" می دانست.

فرصت های از دست رفته از نظر اقتصادی کلیه ی استفاده های احتمالی یک کالا یا خدمت را گویند که به طور معمول در اسناد و مدارک دولتی ذکری از آن نمی شود.

درآمدهای از دست رفته یعنی تحصیل فرزندان خانواده باعث محروم شدن خانواده از درآمدی است که می توانست از کسب و کار فرزندان خود به دست آورد و خانواده ها از این درآمد چشم پوشی کرده اند.

دیدگاه های اقتصاد دانان معاصر درباره ی اهمیت اقتصادی آموزش

تئودور شولتز که برنده ی جایزه ی نوبل اقتصاد در سال 1979 و به " پدر نظریه ی سرمایه ی انسانی" معروف است، در سال 1961 نظریه ی سرمایه ی انسانی را که در سال 1776 توسط آدام اسمیت مطرح شده بود، مجددا به صورت جدید ارائه کرد. آموزش را نوعی سرمایه گذاری و سرمایه ی انسانی را جزئی از مفهوم عمومی سرمایه و آن را در کنار سرمایه ی مادی و مکمل آن برمی شمرد.

تفاوت اساسی نظریه ی شولتز با نظرات اقتصاددانان کلاسیک و نئوکلاسیک در این است که او نیروی کار را عامل همگن ومتجانس تولید نمی داند، بلکه معتقد است نیروی کار بر اساس توانایی هایی که از راه آموزش کسب کرده، مهارت و تخصصی متفاوت نسبت به سایر نیروی کار به دست می آورد به گونه ای که در شرایط مساوی افراد تحصیل کرده نسبت به سایرین نقش بیشتری در تولید ملی دارند و موجب سریع تر شدن رشد اقتصادی می شوند.

ژاکوب مینسر که شاگرد و همکار شولتز بود ریشه ی اصلی قدرت تولید و میزان درآمد افراد را در میزان آموزش آنها می دید. یعنی افرادی که از تحصیلات بالاتری برخوردارند، در شرایط مساوی درآمد بیشتری به دست می آورند. وی به آموزش های ضمن خدمت توجه ای خاص داشت.

مینسر علت تفاوت درآمد مردان و زنان را فقط ناشی از تبعیض در بازار کار نمی دانست؛ بلکه اعتقاد داشت زنان به سبب ازدواج، بارداری و تربیت فرزندان، دوران کاریشان با وقفه های زمانی همراه است. همین وقفه ها در کسب تجربه ی آنها وقفه می اندازد و باعث کاهش درآمد آنان می شود.

تأثیر اقتصاد بر آموزش و پرورش و هزینه های آن

برای بیان تأثیری که اقتصاد بر آموزش و پرورش می گذارد، توجه به دو نکته ضروری است. یکی تأثیری است که وضعیت کلی اقتصاد جامعه و درآمد عمومی هر کشور بر آموزش و پرورش دارد و دیگری تأثیری که روابط صحیح یا غلط اقتصادی حاکم بر جامعه بر آموزش و پرورش می گذارد.

در توضیح نکته ی اول باید گفت که یکی از مسائل اقتصادی مرتبط با آموزش و پرورش، مسأله ی توسعه ی تأسیسات و تجهیزات آموزشی است. مسأله ی دیگر چگونگی سرمایه گذاری در بخش ها و مقاطع مختلف آموزش و پرورش است. یعنی باید بدانیم که توسعه ی نظام آموزشی در کدام یک از شاخه های نظری یا فنی و حرفه ای و کشاورزی و خدمات واجب تر و دارای بازده ی بیشتری است.

در توضیح نکته ی دوم باید گفت که روابط غلط و ناسالم اقتصادی بر آموزش و پرورش جامعه تأثیر مستقیم می گذارد. اگر در جامعه ای برخی افراد از راه های نامشروع بتوانند به یکباره بیش از حقوق تمامی عمر یک معلم یا استاد را به دست آورند، نمی توان به رشد علم و تحقیق و پژوهش امیدوار بود؛ زیرا چنین تفاوت درآمدی بر اقتصاد جامعه تأثیری شگرف می گذارد و در نتیجه معلم یا استاد به جای پرداختن به علم و دانش همواره نگران تأمین معاش خود و خانواده اش خواهد بود. در چنین جامعه ای والدین، فرزندان خود را به سمت رشته هایی می فرستند که در نهایت بتوانند خود را در بازار کار جای دهند.

هزینه های آموزش و پرورش به دو گروه هزینه های جاری و سرمایه ای تقسیم می شود. هزینه های جاری مانند حقوق معلمان، هزینه ی تعمیر و نگهداری تجهیزات، هزینه ی مواد مصرفی و چاپی. هزینه های سرمایه ای مانند بهای زمین و ساختمان های آموزشی، وسایل و تجهیزات است.

تأمین این هزینه ها به طور معمول به سه طریق انجام می شود:

1.      سرمایه گذاری توسط دولت   2. سرمایه گذاری توسط بخش خصوصی   3. سرمایه گذاری مردمی

در اکثر کشورها بخش اعظم سرمایه گذاری در آموزش و پرورش توسط دولت تأمین می شود، ولی با توجه به رشد جمعیت و به روز کردن تکنولوژی های آموزشی، این سرمایه گذاری کافی نخواهد بود؛ لذا بخش خصوصی هم وارد میدان می شود. در این زمینه باید مراقب بود که افراد سودجو که در فکر افزایش سود و پول خود هستند امر تعلیم و تربیت را مورد غفلت قرار ندهند، زیرا ممکن است آنها با تأسیس مدارس برای قشر ثروتمند و به کارگیری معلمان با تجربه، از توزیع عادلانه ی نیروی انسانی و سایر امکانات در مدارس جلوگیری کنند.

سرمایه گذاری های مردمی نه به قصد کسب سود بلکه با توجه به ارزش های معنوی برای کمک به جامعه صورت می گیرد. نمونه ی این سرمایه گذاری " وقف" می باشد که افراد با اعطای زمین یا ساختمانی به صورت رایگان به آموزش و پرورش سهم عظیمی در تأمین هزینه های آن ایفا می کنند. نمونه ی دیگر خیرین مدرسه ساز هستند که در گوشه و کنار کشور به ساخت مدرسه اقدام می نمایند.

هزینه های دیگری هم هستند که از سوی خانواده ها تأمین می شود و به دو دسته ی مستقیم شامل هزینه های مربوط به خرید کتاب، شهریه، مخارج رفت و آمد و هزینه های غیر مستقیم مانند درآمدهای از دست رفته تقسیم می شوند.                                                                                

 

تأثیر آموزش و پرورش بر اقتصاد

اگر بخواهیم در جامعه، اقتصاد سالم و متعادل داشته باشیم، نیاز است تا آموزش و پرورش به تربیت نیروی انسانی کافی و متخصص بپردازد. به عنوان مثال اگر جامعه ای بخواهد از نظر اقتصادی رشد و با فقر و محرومیت مبارزه کند، باید به توسعه ی کشاورزی و آبادی و عمران روستاهایش بپردازد. یکی از چیزهایی که در روستاها به آن نیاز است، برق می باشد. حال به منظور گسترش شبکه ی برق در روستاها به مهندسان و کارگران ماهر در این زمینه نیاز است که آموزش و پرورش باید از قبل آنها را تربیت نماید. اگر چنین باشد روستاها به سرعت پیشرفت می کنند و در غیر این صورت بر اقتصاد کشور تأثیر منفی خواهد داشت.

منافع اقتصادی حاصل از سرمایه گذاری در آموزش و پرورش

منافع حاصل از سرمایه گذاری در آموزش به صورت مستقیم و غیر مستقیم هم عاید فرد می شود و هم عاید جامعه.

منافعی که به طور مستقیم عاید فرد می شود به صورت حقوق و کسب درآمد اضافه نمود می یابد.

منافعی که به طورغیر مستقیم عاید فرد می شود عبارتند از کاهش میزان جرایم در میان افراد تحصیل کرده، بالا رفتن سطح بهداشت و سلامت فرد، بالا رفتن سطح فرهنگ، تربیت مطلوب فرزندان، استفاده ی بهینه از اوقات فراغت و مدیریت شایسته ی خانواده.

منافعی که به طور مستقیم عاید جامعه می شود به صورت افزایش بهره وری افراد نمود می یابد که این افزایش بهره وری به نوبه ی خود سبب بالا رفتن ثروت ملی جامعه می شود.

منافعی که به طورغیر مستقیم به جامعه می رسند عبارتند از کاهش هزینه های بهداشتی، کاهش هزینه های جرایم، کاهش هزینه های ناشی از مهار جمعیت و ... .

باید به خاطر داشت که تفاوت درآمدها میان افراد با تحصیلات بیشتر نسبت به کسانی که از تحصیلات کمتری برخوردارند همیشه ناشی از تأثیر آموزش نیست؛ بلکه ممکن است ناشی از تفاوت استعدادها، زمینه های اجتماعی، انگیزه، جنس، نوع شغل، آموزش های نیمه رسمی و رسمی افراد باشد.

منحنی های " سن- درآمد- تحصیلات " و ویژگی های آنها

برای آنکه تأثیر آموزش و پرورش را در درآمد بتوان نشان داد، به طور معمول از منحنی های " سن – درآمد – تحصیلات " استفاده می شود. این منحنی ها درآمد متوسط سالانه ی افرادی را که در سنین متفاوتند ولی از تحصیلات برابر برخوردارند، به صورت مقطعی نشان می دهد. منحنی سن – درآمد بیانگر این نکته است که درآمد سالانه ی افراد جوان کمتر از درآمد افراد میان سال است. از سوی دیگر این  منحنی ها نشان می دهند که درآمد افراد پس از سن 50 سالگی به دلیل نزدیک شدن به سن بازنشستگی و به علت کهولت سن کاهش می یابد؛ زیرا ساعات کمتری در روز و هفته کار می کنند.

همچنین افرادی که از تحصیلات بیشتری برخوردارند، دیرتر بازنشسته می شوند و همراه با افزایش امید به زندگی در جوامع انتظار می رود که طول اشتغال افراد تحصیل کرده افزایش یابد.( عماد زاده،1386 )

نتیجه گیری

علم و فناوری روز به روز و به سرعت در حال رشد و دگرگونی می باشد. لذا به منظور استفاده ی بهینه از آنها لازم است افراد از آموزش های مکفی برخوردار گردند. هر چند آموزش تنها به آموزش در مدارس محدود نیست؛ ولی مدارس بیشترین نقش را در تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان ایفا می کنند. از این روست که امروزه در اقتصاد آموزش به فرایندهای آموزشی و محیط یادگیری توجه ای روز افزون       می شود. در این میان نقش معلم در فرایند آموزش و بهبود کیفیت یادگیری به مراتب برجسته تر از سایر عوامل نمایان می شود. معلم کاردان و دلسوز می تواند با اعمال و رفتار خود تأثیری به مراتب عمیق تر از کتب درسی بر دانش آموزان بگذارد. وی دانش آموزانی متعهد و متخصص تربیت می کند و آنها در آینده ای نه چندان دور در نهادهای رسمی و غیر رسمی جامعه عهده دار مسئولیتی می شوند.

افراد متخصص و تکنسین های ماهری که مشغول به کار می شوند به خوبی می دانند از تجهیزاتی که بابت خرید آنها مقادیر هنگفتی پول هزینه شده، چگونه به بهترین شکل ممکن استفاده کنند تا هزینه ی اقتصادی دیگری را به جامعه تحمیل نکنند. علاوه بر این قدرت تولید افراد آموزش دیده بیشتر می شود و ضمن افزایش بهره وری و درآمد شخصی خود، بهره وری و ثروت ملی جامعه را نیز افزایش می دهند.

جامعه ای که به لحاظ اقتصادی بنیه ای مستحکم دارد می تواند با جذب بهترین معلمان و خرید بهترین تجهیزات برای نظام آموزشی و مدارس خود به آموزش هر چه بیشتر و بهتر آینده سازان و نسل فردای خود امیدوار باشد.

اقتصاد و آموزش و پرورش دو رکن اساسی هر دولتی هستند که می خواهد با اتکا به نیروی انسانی خود و بدون وابستگی به ملل دیگر تحولی عظیم و پیشرفتی سریع را برای جامعه ی خود به ارمغان آورد و رفاه و آزادی و آسایش را به مردم خود هدیه کند؛ لذا بی توجهی به آنها عواقب و فجایعی جبران ناپذیر به بار خواهد آورد که آثار آن تا سال های سال ادامه خواهد داشت.






مطالب مرتبط با این پست
.